این متن رو ۶ ماه پیش، برای تبریک تولد بیست‌سالگیِ "ی" نوشتم، که خوندنش تو آخرین روزهای بیست‌سالگی‌ام، خالی از لطف نیست:)

 بیست‌سالگی همون شربت خاکشیرِ خنک و پر از تکه‌های یخ کوچولوییه که ظهر تابستون، خسته و کلافه از بیرون میای و چشماتو می‌بندی و یه سره میخوری‌اش. همونی که وقتی دستت میخوره به قطره‌های ریز سرد آب روی لیوانش، حالت جا میاد. بیست‌سالگی همون شربته است؛ همون‌قدر گوارا، همون‌قدر به اندازه و کافی و همون‌قدر کوتاه و گذرا حتی. بیست‌سالگی اون شربتیه که اگه یه لحظه ازش غافل بشی، دونه‌های سیاه غم مثل اون دونه‌های شربت میرن و ته‌نشین میشن اون پایین و دیگه حتی شیرینی و عسل و شکر ِ توی شربت هم، بدون اونا، طعم آب میگیره! که حتی شادی های زندگی هم بدون اون دونه سیاها، طعم آب میدن . بیست‌سالگی اون سالیه که میفهمی اون دونه‌های قهوه‌ای، شاید رنگ زرد قشنگ شربتت رو به تیرگی ببرن؛ اما لازمن! چون بدون اونا، هر شربت عسلی خوشمزه‌ای هم، انگاری یه چیزی کم داره. چون دیگه مثل ۱۶ سالگی آدم فقط دنبال شیرینی و شادی نیست . بیست‌سالگی اون سنیه که باید بدویی و بدویی تا یه وقت غم‌ها ته‌نشین نشن؛ تا یه وقت خوشی‌ها خیلی نیان اون بالا و تو ذوق آدم بزنن. بیست‌سالگی باید بدویی دنبال رویاهات تا طعم ِ خاص این شربت رو ذره ذره بچشی، تا عشق بشه بره توی رگهات و به قول مامان بزرگا، حالتو سر جا بیاره. ما به این حال ِ خوشی که توی بیست سالگی برای همیشه میره تو رگهامون؛ واسه بیست و یک، بیست و دو و بیست و سه و حتی تا آخرین سال عمرمون نیاز داریم. پس بدو، بدو و بذار شادی‌ها و غم‌ها با هم قاطی شن و آخر هر‌شب، خسته از یه جنگ و راضی از موفقیتت یک جرعه از این شربتو سر بکشی و با خودت بگی : "هوومم. بیست‌سالگی چقدر شیرینه" 

این عشق را پایان نیست!

خدای به دل انداختن‌های یکهویی

شروع شربتی، پایان پیتزایی :)

اون ,بیست‌سالگی ,یه ,شربت ,بیست ,بدویی ,بیست‌سالگی اون ,بیست و ,تا یه ,باید بدویی ,یه وقت

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شرکت تصفیه آسمان رویاهای تنهائی من *فانوس* سخن‌ها وبلاگ ثبت پایتخت دانلود کتاب وبلاگ فارسی23 قیمت پمپ وکیوم دانلود کتاب ریاضی عمومی ۱ کرایه چیان رنگین کمان